آخرین فیلم وحید موسائیان سخت ترین فیلم اوست و این مسئله کاملاً از لوکیشن ها مشخص است، اما صد افسوس که این همه انرژی و صرف هزینه های زیاد به بار ننشسته است. فیلم قرار است زاویه دید جدیدی از یک کشور آفریقایی به نام سومالی برای مخاطب ترسیم کند. قرار است کلی خرج کنیم تا زاویه دیدی که مختص ما و کشور ماست به نمایش درآوریم. قرار است سومالی را در قاب بسته ببینیم. نگاهی غیر از آنچه اخبار و تفاسیر خبرگزاریهای دنیا منعکس می کنند. اگر هدفی غیر از این داشته باشیم دور ریختن بیت المال است.
ای کاش فیلم با ورود مهتاب کرامتی به سومالی و همراه شدن او با یک شخصیت سومالیایی، به فرهنگ و تمدن کهن سومالی می پرداخت که در روزگار معاصر، در نتیجه استثمار غربیها روز به روز فقیرتر و بدبخت تر می شود، چه از نظر اقتصادی و از آن بیشتر از نظر فرهنگی.
قصه "فرزند چهارم" در مورد مهتاب کرامتی است که وارد سومالی می شود و به همراه کارکنان هلال احمر کشورمان که در آنجا مستقر هستند به امداد و عکاسی از مردم و جغرافیای سومالی می پردازد. او در این مسیر گرفتار حمله شورشیها می شود و به همراه مهدی هاشمی (که از بچه های هلال احمر است) از معرکه می گریزند و در بیابانها گم می شوند. در نهایت ناامیدی و تشنگی به چند کَپَر برمی خورند که تنها یک مادر با چهار فرزند قد و نیم قد در آنجا هستند. شب می مانند و فردای آنروز مادر و سه فرزند ناپدید می شوند و فرزند چهارم در کَپَر باقیمانده و گریه می کند. هواپیمای هلال احمر در آسمان دیده می شود. از سوی دیگر سه شورشی آنها را می بینند. هواپیما متوجه مهتاب کرامتی می شود. در آن بیابان فرود می آید. آنها می دوند تا سوار شوند که مهدی هاشمی تیر می خورد و مهتاب کرامتی با نوزاد سیاه پوست سوار هواپیما شده و اوج می گیرند.
این خط اصلی داستان است. بستر مناسبی که می توانست در خدمت معرفی سومالی، آنگونه که تا کنون ندیده و نشنیده ایم باشد. اما این اتفاق نمی افتد و تنها بدبختی، گرسنگی و هرج و مرج این کشور آفریقایی تصویر می شود. این را که همه می دانیم!! چه نیازی بود به این همه هزینه کردن. البته در یک مقطعی از فیلم، آنجا که مهتاب کرامتی به پسر 10-12 ساله (که اسلحه کلاشنیکف در دست دارد) نزدیک می شود، این مسئله در حال شکل گیری است که در ادامه داستان، رها می شود.
این مسایل مربوط به فیلمنامه است. تا آنجا که به کاراکترها نزدیک نمی شود و مخاطب از شخصیتها دور می ماند و با آنها همذات پنداری نمی کند. ریتم درونی فیلم کُند است و معلوم نیست مخاطب چه چیزی را باید دنبال کند و کدام گره باید گشوده شود. فیلم، حالت سفرنامه ای دارد، البته ناقص و پُر لکنت.
فیلم از کارگردانی، فیلمبرداری و گریم خوبی برخوردار است. بازیها هم اگر فیلمنامه، پرداخت خوبی داشت در می آمد. در مجموع می توان گفت فیلم پرهزینه و سختی را دیدیم اما نگاه جدید و نزدیکی از سومالی برای مخاطب ندارد.
ارسال نظر